مهربانان سلام…
مادر جواد هزار و یک رنگ دنیا را دیده به غیر از یک رنگ خوشبختی….
وقتی باهزار و یک امید 16سال پیش جواد را در آغوش گرفت با خودش فکر میکرد قراراست تکیه گاهی باشد برای او فکرش را هم نمیکرد قرار است تا روزی که جانی در بدن دارد پرستار او باشد…
سن شناسنامه ای جواد16ساله است اما در واقع او،کودکی 1ساله ست که هنوز چهاردست و پا می کند….
شانه های مادر جواد خسته است….
الان دیگر بدنش با او همکاری نمی کند تا بتواند از پس هزینه های جواد بربیاد!!!
خیلی سال است تلاش میکند تا بتواند خانه اش را نو نوار کند و وسایل جدیدی بخرد!!!
اما افسوس که جواد برایش مهم تر از همه چیز است..
مادر جواد درد و دل های زیادی داشت اما راضی بود و امیدوار که نگاه خدا همیشه همراه اوست.
امیدواریم بتوانیم کاری در حق این مادر وپسر عزیز انجام بدیم تا جواد به آرزوی همیشگیش که داشتن ویلچره نو،و سالم ست برسد.